حالت سیاه
03-05-2024
Logo
سيره - شمایل پیامبر 1995 - درس (20-32) : صفات و ويژگی های پیامبر صلى الله عليه وسلم
   
 
 
به نام خداوند بخشنده ی مهربان  
 
 سپاس خداوند جهانیان را و درود و سلام بر سرورمان محمدراستگو وامانتدارصلی الله علیه واله وسلم. بارخدایا تنها آنچه به ما آموختی را می دانیم و تو بسیار دانا و حکیم هستی. بار خدایاعلمی را به ما بیاموز که ما را سود رساند و ما را از آنچه به ما آموختی بهره مند ساز و علم ما را بیفزای و حق را به ما حق بنما و ما را توفیق پیروی از آن عنایت فرما و باطل را به ما باطل بنما و ما را توفیق پرهیز از آن عنایت فرما و ما را از زمره ی کسانی قرار بده که به سخن گوش فرامى‏ دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند و با رحمت خود ما را از جمله ی بندگان صالح خود قرار بده.
برادران عزیز با درس دهم از دروس شمایل پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در خدمت شما هستیم. به ويژگی های کامل پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رسیدیم و شاید کسی بپرسد که منظوراز صفات ظاهری رنگ وشکل چهره وموی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چیست؛ منظورازاین صفات ظاهری چیست.
 برای پاسخ به این پرسش می گویم: اگر کسی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را در خواب به شکلی متفاوت با این ويژگی ها ببیند خوابش درست نیست و خواب دیدن صحیح پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خوابی است که از این ويژگی ها برخوردار باشد. این یک نکته و نکته ی دوم این که در ماثورات آمده است: «منظور از مرد زیبا روی مرد نیکوکار وصالح است»، منظور از چهره ی نیک رنگ سفید و چهره ی زیبا نیست بلکه چهره ای است که در ان صفا و نور ایمان و پاکی وجود داشته باشد و اگر به سیدنا بلال رضی الله عنه نگاه می کردید می دیدید که چه صفایی در چهره دارد و چهره اش پاک است. پاکی جذاب است. اگر بگوییم: چهره ی نیک منظورمان رنگ و سایر شرایطی را که مردم به عنوان معیار زیبایی قرار داده اند، نیست بلکه در چهره ی مومن نور وجود دارد و چهره اش نمایشگر قلب اوست و آینه ی دل اوست. صفای دلش در چهره اش آشکار است. پاکدامنی، حیاء، اخلاص، نیکی، و جوهر وجودی ش در چهره اش نمایان می گردد بنابراین از نشانه های انسان خداجو این است که خداطلبی اش را در چهره اش مشاهده کنید و اگر انسان به چهره ی کسی بنگرد و آن شخص خداطلب نباشد در چهره اش نوعی دگرگونی وتفاوت خواهد دید و اگر در چهره ی کسی بنگرد که از خدا به دور است از چهره اش خوشش نمی آید. پس زیبایی چهره ای که ما از آن سخن می گوییم به هیچ وجه ربطی با معیارهای وضعی مردم در ارتباط با زیبایی ندارد بلکه قصد ما از زیبایی چهره این معنویت و ان صفا و آن پاکی است که برچهره ی انسان نمایان می گردد. در روایت سیوطی در الجامع الصغير ازحضرت حسن بن علی رضي الله عنهما در باره ی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آمده است: از دایی ام هند بن ابی هاله که توصیف رسول الله را می نمود خواستم اندکی ایشان را برایم وصف نماید و من بسیار مشتاق شنیدن آن بودم و می خواستم به اوبیشتر محبت بورزم و هند بن ابی هاله در این باره به من گفت:

((پيامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم با شکوه و بزرگوار بود))

 معنای فخما یعنی اینکه در تنهایی و در نزد مردم دارای هیبت خاصی بود. به همین مناسبت برادران عزیز من نمی گویم این تکبر و خود برتربینی است. اما مومن خودش را محترم می دارد؛ زیرا او پاک و استوار و راستگو وامانت دار است و استواری وپاکی اش برایش احترام به بار می آورد به همین دلیل خودش را کوچک نشمرده و در جایگاه تهمت قرار نمی دهد و خواری پذیر نیست و مومن چنان که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرموده است:

((شرافت مومن به نماز شب او و عزتش به بی نیازی اش از مردم است))

[حاكم در المستدرک از سهل بن سعد]

 مومن نباید خودش را خوار کند؛ چراکه پیامبراکرم صلی الله علیه واله وسلم با شکوه و با هیبت بود. اگر کسی به خود احترام بگذاردخودش را درجایگاه تهمت قرارنمیدهد و من در اینجا برایتان چند مثال کوتاه می آورم. اگر کسی شما را مکلف به کاری نماید وشما فراموش کنید که از انجام آن کار به او اطمینان دهید و پس از مدتی از شما بپرسد که آن را انجام دادید یا نه؟ شما می توانید مثلا بگویید مغازه بسته بود. اگر حقیقت را نگفته باشید خودتان را خوار کرده اید وبرای خود احترامی قائل نشدید. پس باید راستگو باشید وبگویید: به خدا فراموش کردم. اگر بگویید فراموش کردم شاید شما را سرزنش نماید یا چه بسا شما را توبیخ کند اما درحقیقت شماعزت نفس خودرا حفظ کرده اید. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم باشکوه وبزرگوار بود. مومن دروغ نمی گوید. مومن برهرخصلتی به جز دروغ وخیانت خوی می گیرد واگر دروغ بگوید از چشم خودش می افتد وبی اعتبار می شود گرچه از نظر مردم بزرگوار به نظر آید.قدرتمندان و ثروتمندان هم در نظر مردم بزرگ اند اما اگر مال حرام کسب کنند یا به ناحق و پایمال کردن حقوق دیگران به این قدرت برسند آنان نیز از دید خود بی اعتبارند. من بر این نکته تاکید می کنم که باید به خود احترام گذاشت و باید خود را بزرگ شمرد و هر اندازه استوار، پاکدامن، و راستگو و با عقیده باشید نسبت به عقاید خود سازش نمی کنید و فقط حقایق را می گویید و مدارا و تعارف و نفاق و ریا را از خود دور می سازید واحساس می کنید در پیش خود اعتبار و ارزش دارید. پس اصل مهم این است که برای خود احترام قائل باشید. سیره نویسان می گویند: پیامبراکرم صلی الله علیه وسلم باشکوه وبزرگوار بود یعنی برای خود ابهت داشت و نزد دیگران بزرگوار بود. این از کجا حاصل می شود؟ از اینجا حاصل می شود که مومن در ظاهر وباطن و در آشکار ونهان و در دل وزبان یکی است و گفته هایش از دل بر می آید و دچار دوگانگی ونفاق نمی شود. دارای مواضع نمایشی و مواضع حقیقی نیست و چیزی نیست که در ظاهر انجام دهد و مردم را جذب خود کند و نیز کاری که موجب ننگ وعار باشد انجام نمی دهد تا خودش را خوار ببیند، پس یک کلمه:

((با شکوه وبزرگوار بود))

 یعنی ظاهر وباطن مومن و آشکارا و نهان او یکسان است ودر خانه مانند بیرون از خانه است با تمام ويژگی های آن و به همین دلیل در زندگی اش دچار دوگانگی و دو قطبی بودن، نمی شود. این معنای حدیث زیر است:

((با شکوه وبزرگوار بود و چهره اش چون ماه شب چهارده می درخشید))

 این زیبایی که انسان با روی آوردن به خدا کسب می کند به خدا قسم این یک راز است.احیانا هریک ازمابعد ازنماز کامل و ذکر درست و تلاوت خاشعانه قرآن به احساس خودش توجه کند و اگر درجلوی آینه به چهره اش بنگرد، چهره اش را چون ماه شب چهاردهم خواهد دید. اما اگرهمان شخص دنبال دنیا باشد و به مشکلات آن فرو رود اگر به چهره اش بنگرد خواهد دید صاحب چهره ای کرخت و خشکیده است. پس زیبایی مورد نظرما بااین ويژگیها زیبایی معنوی است. چهره مبارکش مانند ماه شب چهاردهم می درخشید. از متوسط بلندتر یعنی نه خیلی بلند و نه خیلی کوتاه یعنی متوسط بود. وایشان صلی الله علیه وآله وسلم از متوسط بلندترو ازبلندقدِ لاغر کوتاه تر بود. نه بیش ازحد قد بلند و نه بیش ازحد کوتاه قد.کمی از متوسط بلند تر بود. این اندازه ی قد ایشان صلی الله علیه وآله وسلم است. سر بزرگی داشت. آن قدر کوچک نبود که با بدنش متناسب نباشد. وبیش از حد بزرگ هم نبود تا از تناسب بدنی خارج شود. این ها از ويژگی های زیبایی انسان است که اندام بدنش با هم تناسب داشته باشد. سرش بزرگ و موهایش کمی فرفری بود. افرادی هستند که از شدت فرفری بودن مویش شانه نمی شود.کسی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را توصیف می کرد، می گفت:

((موهایش زیاد فرفری نبود وقتی که مویش را بازمیکرد به راحتی باز می شد))

 یعنی موهایش به راحتی راست وچپ حالت می گرفت. منظور ازعقیقه مو است. رنگ ایشان سفید مایل به سرخی روشن بود. پس پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شکوفه رنگ بود و پیشانی بزرگی داشت و بزرگ بودن پیشانی یکی از صفات زیبای انسان هاست. پیشانی بزرگ و ابروها به هم پيوسته و طـولانـى و بـاريـک بود. ابروهایش کمانی بود.ام معبد هنگام توصیف پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم میگفت:او دارای ابروهای کمانی به هم پیوسته ی باریک وبلندی بود. علماء گفته اند: اگراز دور به او می نگریستید او را پر ابرو وبه هم پیوسته می دیدید اما از نزدیک ابروهایش باریک و از هم جدا بود. این ويژگی به چهره زیبایی می بخشد. میان ابروانش رگی بود که هنگام ناراحتی بیرون می زد. ایشان صلی الله علیه وآله وسلم وقتی ناراحت می شد رگ میان ابراونش بالا می زد. دارای بینی کشیده وقوس داری بود. و این نیز از زیبایی های بینی به شمار می رود. نوری از آن پخش می شد. محاسن انبوه و موهای پری داشت. گونه های نرم وملایمی داشت. دهان بزرگی داشت و به خاطر فصاحت بزرگ بود. دندان هایش با یکدیگر فاصله داشت. این نیز ويژگی زیبایی برای دندانها است. ازاستخوان بالای سینه تا ناف ایشان خطی ازمو وجود داشت. موهای این منطقه باریک و کشیده بود. گردن ایشان از سفیدی چون مجسمه ی نقره ای می درخشید. تناسب معتدلی از نظر آفرینش ظاهری داشت. نه بسیار چاق ونه بسیار لاغر بود بلکه متعادل بود. پر وبه هم پیوسته بود. گاهی گوشت عضلات انسان از شل بودن گویی آویزان می شود اما عضلات ایشان سفت ومحکم بود. شکم وسینه اش با هم برابر بود. دارای سینه ای پهن وچهارشانه بود. سراستخوان های قوی داشت. اعضایش هنگام وضو که دیده می شد نورانی بود. بازوان و شانه های یکسانی داشت. روی سینه های حضرت نیز انبوهی از مو بود. مچ های بلندی داشت. کف دستش باز وبزرگ بود. دست وپاهایش متناسب سایر اندامش بود. دست وپاها با جسم متناسب بودند. کف پاهایش گود بود وبه زمین نمی چسبید و این به راه رفتن کمک می کند. پاهایش صاف وشیب دار بود که اگر آب می ریختید روان می گشت. ناهمواری نداشت. پاهایش را هنگام راه رفتن بر زمین نمی کشید و بلکه گام هایش راجدا از هم بر زمین میگذاشت و قدم های بزرگی بر می داشت و گویی از سراشیبی به پایین می رود و پاهایش تماما جمع می شد و چشمانش از ترس خداوند همیشه پایین بود. به زمین بیشتر از آسمان نگاه می نمود.اکثر نگاهش ملاحظه بود. آیا نفرموده است که:

((دستور داده شدم که سکوت من فکر و گفتارم ذکر و نظرم عبرت باشد))

 یاران خود راجلوتر ازخودش می فرستاد وخودش از پشت سر می امد ودر سلام دادن پیشی می گرفت. طبعا این ها ويژگی های پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم بود و سیدنا حسان بن ثابت آن را در این دو بیت گرد آورده است:

چشم من هرگز به زیباتر از تو وا نشد ز هیچ زنی زیباتر از تو زاده به دنیا نشد
از هر عیبی به دور آفریده تو را عزیز گوئیا خود خواسته ای چنین تصویر تمیز
***

 ما همیشه به ويژگیهای، دعوت، جهاد، اخلاق وامانت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می پردازیم حال مانعی ندارد اگر یک بار هم به ويژگی های ظاهری ایشان بپردازیم.
حسن رضي الله عنه به هند بن ابی هاله گفت:

((سخنوری رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم را برایم توصیف کن-چنان که می دانید:زیبایی مرد به سخنوری اش می باشد-او گفت: رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم همیشه اندوهگین بود.))

 چرا؟ تفسیر آن راحت است. اگر مادری فرزندش در زندان باشد و غذا به این مادر داده شود و او را به بهترین مکانهاهم ببرند امادائما دردل همیشه نگران پسر خویش است. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مهربان ترین شخص نسبت به مردم بود. می فرماید:

﴿ قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است‏ شما در رنج بيفتيد به [هدايت] شما حريص و نسبت به مؤمنان دلسوز مهربان است ﴾

[سوره توبه]

 به خاطر مهربانی بیش از حد او نسبت به مردم همیشه اندوهگین بود؛ چراکه سرنوشت مردم را می دانست اما در زمان ما اگر خداوند کسی را هدایت وپایبندی ارزانی کند می گوید: مردم همه نابود می شوند و در دل رحم ومهربانی ندارد و به پایبندی خویش ونجات یافتن خودش شادمان است اما سوختن مردمی که خدا را از یاد برده اند، را احساس نمی کند در حالی که سرنوشتشان مشخص است و از همین روی یکی از بزرگترین رحمات و کمالات اخلاقی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اندوه همیشگی اش بود؛ زیرا او تمام مردم را بندگان خدا می دانست در حالی که اکثرشان نابود می شوند. همیشه می اندیشید. این عقل ارزشمندترین چیزی است که خداوند به ما عطا کرده است. شخصی دائم در حال کار است. همیشه اندوهگین و دائم در حال فکر است و استراحت ندارد، چنان که خداوند متعال توصیف مومنان را می کند:

﴿ پهلوهايشان از خوابگاهها جدا مى‏ گردد [و] پروردگارشان را از روى بيم و طمع مى‏ خوانند و از آنچه روزيشان داده‏ ايم انفاق مى كنند ﴾

[سوره سجده]

 از معاذ بن جبل روایت است که رسول الله وقتی او را به یمن فرستاد فرمود:

((از خوشگذرانی بپرهیز؛ چراکه بندگان خدا از خوشگذرانی به دور اند))

[به روایت احمد]

 مومن راستین به دنیا دل نمی بندد؛ زیرا دنیا فریبنده وزیان زننده و گذراست.هرچه قدر به زندگی شخصی اش اهتمام بورزد ناگزیر باید به قبرستان روانه شود وهر چقدربه خانه اش اهتمام بورزد باید آن را ترک کند. هر چه می خواهید زندگی کنید شما خواهید مرد و به هرکه می خواهید دل ببندید اما ناگزیر باید رهایش کنید و هر کار دوست دارید انجام دهید نتیجه اش را خواهید گرفت. ایشان سکوت طولانی داشت. انسان هر چه بیشترجلوی زبان را از سخن گفتن باز دارد عقلش بیشترمی شود. ایشان صلی الله علیه وآله وسلم بسیار سکوت می نمود و بجز در موارد نیاز سخن نمی گفت و در صورت ضرورت حرف می زد. بسیار سکوت می کرد و دائم اندوه در دل داشت و استراحتی نداشت همیشه فکر می کرد. آغاز وپایان سخنانش با بسم الله بود. مومن وقتی وارد خانه اش می شود می گوید: سلام علیکم، و چون می نشیند بسم الله می گوید و چون برای خوردن بنشیند بسم الله می گوید و چون به خانه وارد شود سلام می کند. همیشه میان سلام وبسم الله است. همیشه در حال شکر وستایش است. همیشه خداوند را ذکر می کند. بنابراین سخن خویش با بسم الله آغاز وخاتمه می دهد. دقیق و بدون کم وکاست و اضافات سخن می گوید. سخنش رساست. از درازگویی خسته کننده می پرهیزد و از بیهوده گویی به دور است. از ابوهریره روایت است که رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:

((با كلمات جامع (مختصر از نظر لفظ، و پر بار از نظرمعنا) مبعوث شدم و با رعب (‌ترسيدن دشمنان) ياری شده ام. و خواب بودم كه كليد گنجهای زمين، در دستم نهاده شد ابوهريره می گويد: رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم رفت و شما آن گنجها را استخراج می كنيد.))

[به روایت بخاری]

 سخنان اوجداجدا است. نه زیاده گویی دارد ونه کم کاستی در آن است.سخنانش کوتاه و بی فایده وطولانی وخسته کننده در آن نیست.تند خووبداخلاق نبود. آرام کننده و لذت بخش است و جذاب و گیرا است. شخصی که خشن است ستمگر نیست. شخصی که بد طینت است و انسان خوار شده نیز ستمگر نیست. نعمت را بزرگ می داشت گرچه کم واندک بود؛ راه رفتن انسان و حرکت وی نعمت است و وقتی می خوابد خواب او نیز نعمت است. من برادری را می شناسم که بیش از یک سال است که یک شب هم نخوابیده است و من تصور می کنم اگر به او گفته شود: آیا تمام اموالت را می بخشی تا یک شب خوابت ببرد. هرگز تردید نخواهد داشت.انسان راه می رود و می خوابد و می بیند ومی شنود وحرف می زند و عقلش هم سالم است و خانه دارد. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نعمت های هر چند کوچک راهم بزرگ می شمرد. و انسان چون نعمتی را بزرگ دارد خداوند آن را برایش افزون می دارد. می فرماید:

﴿ و آنگاه كه پروردگارتان اعلام كرد كه اگر واقعا سپاسگزارى كنيد [نعمت] شما را افزون خواهم كرد ﴾

[سوره ابراهيم]

 هیچ نعمتی را نکوهش نمی کرد. انسان بنا به دلایلی خانه اش را دشنام می دهد و می گوید: نفرین خدا بر این خانه باد ولی زمانی که آن را خریده است فراموش کرده که افرادی همان خانه را هم ندارند و حتی برخی از مردم یک اتاق هم ندارند. گاهی افرادی خانواده شان را دشنام می دهند واموالش را نفرین می کند و خودش را ناسزا می گوید. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هرگز چیزی را نفرین نمی کرد و حتی غذای خود را نه می ستود و نه نکوهش می نمود. نفرین کردن غذا به چه معناست؟ او متکبر است. اگر هم بستاید شکم پرست است. اگر نکوهش کند تکبر دارد و اگر بستاید غرق در لذت هاست. گاهی برخی از مردم غذاها را بسیار ریز توصیف می کنند. این مانند پسته است و آن یکی مانند مارچوبه است. واین غذا مانده است. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم غذایی را نکوهش نمی کرد و آن را نمی ستود. ستودن غذا دلیل بر شکم پرستی است و نکوهش غذا دلیل بر تکبر انسان دارد. ابوهریره از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت می کند که فرمودند:

((اگر مرا برای پاچه -‌گاو وگوسفند -‌دعوت ‌كنند اجابت می كنم و اگر ساق حيوانی را به من هديه‌ كنند می پذيرم‌))

[به روایت بخاری]

 اگر به خوردن پاچه گوسفندی در غمیم که دور از مکه است، اجابت می کنم.همانطور اگر کسی در شام ساکن باشد و در کسوه دعوت کرده باشند باید یک یا دو تاکسی بگیرد و با تحمل سختی های سفر به آن دعوتی برود. از ابوهریره روایت است که پیامبر فرمود:

((اگر مرا برای پاچه -‌گاو وگوسفند -‌دعوت ‌كنند اجابت می كنم و اگر ساق حيوانی را به من هديه‌ كنند می پذيرم‌))

[به روایت بخاری]

 خداوندا براو درود بفرست. او دعوتی برای یک پاچه آن هم خارج از شهر را می پذیرد. اجابت دعوت احترام به الله و محبت با مردم وآرام نمودن دل است. دنیا و متعلقات آن ایشان را خشمگین نمی کرد یعنی اگر چیزی از دست می داد یا به دست نمی آورد ناراحت نمی شد. به همین دلیل سیدنا ابوبکر رضي الله عنه این گونه توصیف می شد که او هرگز از نداشتن چیزی یا از دست دادنش پشیمانی و ناراحتی نداشت. شاید شخصی همسرش هم سن وسال خودش باشد به همین دلیل تا پایان عمرش اندوهگین است و می گوید: او هم سن من است یعنی نسبت به وی بزرگسال است. شخصی به من گفت: حتی دو ماه اگر زن از شوهرش بزرگتر باشد به معنی آن است که همسر مورد نظرش را از دست داده و این شخص ناکام مانده است برای اینکه بنا به ادعای او این همسر بزرگسال است. می گوید: اگر من به این شغل نمی پرداختم اکنون تاجر بودم ولی الآن تا پایان عمر همین درآمد کم را باید داشته باشم؛ زیرا پدرش خواسته که وی شخص باهوشی باشد و درسش را تکمیل کند. اما برادرش را که از مدرسه بیرون نموده و با خودش سر کار برده اکنون میلیونر شده است. دلش به حال خودش می سوزد. اما ابوبکر صدیق رضی الله عنه هرگز برای نداشتن چیزی اندوهگین نمی شد؛ زیرا این دنیا با تمام اموا ل و زنان و خانه ها و خودروها وساختمان هایش کوچک است، چون گذرا و موقتی است. می گوید: من بورسیه شدم اما در آخرین لحظه اسمم را خط زدند. این داستان را صد بار برایتان تعریف می کند. به خدا سوگند این داستان را حفظ کردیم که نام شما را آخرین لحظه خط زده اند. بدانید که همین مقدار برای شما مقدر شده وبنابراین خشنود باشید وخداوند عوض آن را برایتان ارزانی خواهد داشت. دنیا و متعلقاتش ایشان را خشمگین نمی کرد اما اگر حقی پایمال می شد تا آن حق گرفته نمی شد چیزی نمی توانست غضب او را فرونشاند. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فقط برای حق خشمگین می شد و هرگز به خاطر خودش خشم نمی گرفت. بنابراین مومن فقط به خاطر خداوند خشم می گیرد و به خاطر خداوند دوست دارد و به خاطر او محبت می ورزد و به خاطر او هم دشمنی می نماید اما برای خودش هیچ کاری نمی کند. چراکه در این صورت خودخواه می شود. اگر اشاره می کرد یا تمام دست خود اشاره می کرد و این از ادب واحترام ناشی می شود و اگر تعجب می کرد آن را تکان می داد یعنی در حین سخن گفتن اشاره می فرمود و با کف دست راستش بر انگشت ابهام دست چپش می زد. این ها صفات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بود. به ابن ابی هاله گفت: منطق او را برایم توصیف کن. اگر خشمگین می شد باز می گشت و روی بر می گرداند. گاهی برخی افراد هنگام عصبانیت پرده دری می کنند وخاندان طرف را فحش ودشنام می دهند و نیاکانش را ناسزا می گویند. اما پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اگر خشمگین می شد فقط روی خویش را بر می گرداند. این اخلاق است نه فقط علم وسواد بلکه برای اقتدا الگوونمونه است. درس های ما فقط دروس علمی نیست بلکه معرفی ایشان جهت الگوگیری می باشد. انسان منافق اگر دشمنی کند از خشم منفجر می شود. منافق بسیار خشن وخصومت گر است. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم وقتی شادمان می شد چشمانش را می بست. از شدت تواضع وفروتنی اش این کار را می نمود. هر کس خبر شادمان کننده ای مانند قبولی در امتحان یا گرفتن مدرک یا خرید خانه برای ازدواج را بشنود باید خداوند را شکر وسپاس گوید و همیشه سپاسگزار او باشد. از شدت تواضعش در مقابل خداوندهنگام شادمانی چشمش را پایین می انداخت و تمام خنده اش در تبسم خلاصه می گشت. افرادی هستند که وقتی می خندند دهانشان تا بناگوش باز می شود و از خنده به زمین می افتند و گاهی روده پر می شوند و چنان فریاد قهقهه می زنند که گویی بر طبلی می کوبند. خداوند می فرماید:

﴿ همانا زشت ترین صدا، صدای الاغ است ﴾

[سوره لقمان]

 گفت: تمام خنده اش در لبخند خلاصه می شد. دندان هایش مانند دانه های تگرگ سفید بود.
حضرت حسين رضي الله عنه می گوید: (از علی رضي الله عنه در باره ی ورود پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به خانه اش پرسیدم –مثلا شخصی وارد خانه اش می شود. هر کس خویی دارد. برخی از انسان ها لباس هایشان را در نمی آورند وبلافاصله می نشینند در حالی که برخی دیگر بلافاصله لباس ها را در آورده وپرت می کنند و برخی دیگر در آورده وآویزان می کنند، اما پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم وقتی وارد خانه می شد چطور بود؟ گفت: ایشان صلی الله علیه وآله وسلم وقتی که به خانه داخل می شدند اوقاتش را به سه حصه تقسیم میکردند یک حصه برای الله بود، خانه گورستان نیست، مخصوص خوابیدن نیست، منافقان در شب لاشه و در روز جنبنده اند در روز به شدت کار می کنند و در شب همیشه به خواب مشغول اند و فکر نماز صبح خویش هم نیستند و به تلاوت قرآن اهمیت نمی دهند و به نشستن همراه خانواده و گپ وگفت با آنان بی اهمیت اند. فکر نمی کنند امر به معروف و مطالعه و همنشینی و ذکر و دعوت به سوی الله و نماز شب وجود دارد، می گوید: (وقتی به خانه می آمد ورودش سه بخش داشت که یک بخش برای الله بود)، من یک ساعت با خدای خویشم، چنان که ایشان صلی الله علیه وآله وسلم می فرماید:

((مرا لحظه ای با پروردگارم است كه هيچ فرشته مقرب و نبی مرسلی نمي تواند با من برابری كند و ظرف وجودی آنها گنجايش اين حالت ها و جذبات روحانی را ندارند))

 سیده عائشه می گوید:

((با ایشان صلی الله علیه وآله وسلم سخن می گفتیم و ایشان با ما سخن می گفت –انسان مهربان و انس گیرنده- وقتی هنگام نماز می شد گویی ما را نمی شناخت و ما او را نمی شناختیم))

 این وقت برای خداوند است. گاهی می بینید کارمندی در اداره از طرف وزیر فراخوانده می شود. جلوی آینه می ایستد و خودش را مرتب می کند و لباس هایش را درست می کند و به موهایش نگاه می کند زیرا دارد به دیدار فلان وزیر می رود. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم وقتی که هنگام نماز فرا می رسید عائشه می گوید: ما او را نمی شناختیم و او ما را نمی شناخت. این وقت نمازاست. (و بخشی را برای خانواده وبخشی را برای خود می گذاشت) در بخشی از این حضور در خانه استراحت می کرد و می خوابید و در بخشی هم با خانواده بود. هر وقت که شکایتی از مسائل خانوادگی به من می شد من اصرار می کردم که دلیل چیست و مشخص می شد که یکی از بزرگترین دلایل اختلاف خانوادگی این است که شوهر صبح زود از خانه بیرون می رود ونیمه شب باز می گردد و خانه را برای خود مانند هتلی فرض کرده که در آن شام بخورد و بخوابد. و صبح زود برای کار بیرون رود. این همسر قبض روح می شود. باید وقتی را به خانواده اختصاص داد. بنابراین می بینیم که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بخشی از وقت خویش را به پروردگارش و بخشی را به خودش و بخشی را به خانواده اش اختصاص می فرمود. این اوضاع خانه ی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بود. می گوید: و بخش مربوط به خود را میان خود و مردم تقسیم می نمود یعنی وقت ويژه ی خودش را میان خود و مردم تقسیم می فرمود و در خانه برخی از مشکلات را حل وفصل می نمود. در اینجا یک حالت خاص وجود دارد. دوستی وجود دارد، فتوای خاصی وجود دارد، راه حلی برای مشکلات وجود دارد. اختلافی خانوادگی پیش آمده است برادری مشکل پیچیده ای دارد. در این بخش خاص ایشان جای می گیرد و ایشان آن وقت را میان خود و مردم به دو نیم تقسیم نموده بود. از جمله کارهای ایشان در بخش خاص امت ترجیح اهل فضل ودانش بود. مردم از نظر ایشان دارای مراتبی بودند. افراد نزدیک تر و افراد دارای مقام اجتماعی و ... ایشان مراتب مردم را می دانست. از میمون بن ابی شبیب روایت است که می گفت:

((گدایی بر عائشه گذشت و ایشان تکه نانی به او داد و مردی با لباس وهیئت فاخری بر ایشان گذشت. او را نشاند و به او غذا داد. در این باره از ایشان پرسیدند. گفت: رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمود مردم را در جایگاه های خودشان بنشانید))

[به روایت ابو داود]

 بنابراین از کارهایی که ایشان صلی الله علیه وآله وسلم می نمود برتری دادن اهل فضل ودانش با اراده ی خویش بود. بخشی از وقت را بر اساس قدر ومنزلت مردم میانشان تقسیم می نمود. برخی یک نیاز داشتند و برخی دو نیاز و برخی نیازهای فراوان داشتند. ایشان مشغول آنان می گشت یعنی ایشان صلی الله علیه وآله وسلم حل مشکلات مردم را عبادت می دانست. چه عجیب شخصی است آن که رحمت در دلش و عدالت قانونش و محبت سرشت او و حل مشکلات مردم عبادتش باشد. اوقات خویش را در راه منافع دنیا و آخرت مردم صرف می نمود. می فرمود:

((حاضران به غائبان برسانند و نیاز آن که نمی تواند نیازش را به من بگوید، به من برسانید آنکه نیاز شخص ناتوان در ابلاغ نیاز، را برساند خداوند در روز قیامت گام هایش را استوار می دارد))

 یاران ایشان همیشه به خانه اش می رفتند و تنها در برخی از اوقات پراکنده از یکدیگر می رفتند یعنی ایشان در خانه اش از آنان پذیرایی می نمود و برایشان مهمانی ترتیب می داد و این از کرم بسیار او سرچشمه می گرفت. از آنان استقبال می نمود و مشکلات آنان را حل وفصل می نمود و غذایی برایشان می آورد تا بخورند و از نزدش بیرون روند. آنان راهنمای به خیر بودند. از محبت این پیامبر سرشار بودند و از علم او در شگفت و از کرم ومهربانی و تواضع او در حیرت بودند و داعیان او گشتند.
اما هنگامی که حضرت صلی الله علیه وآله وسلم از خانه بیرون می رفت زبان در می کشید و تنها در موارد لازم وضروری سخن می گفت:

زبانت را حفظ کن ای ابن آدمی تا تو را نگزد آن یکی افعی
بسیارند از زبان خود در گور جنگاوران از زبانند به دور
***

 انسان اگر از سکوت خود پشیمان شود بهتر است که از گفته هایش پشیمان شود. انسان ساکت در امان است. اما سخنان گوینده یا به سودش است یا بر علیه خودش تمام می شود. وقتی ایشان صلی الله علیه وآله وسلم از خانه بیرون می رفت زبان در کام می گرفت وتنها در موارد خیر لب به سخن می گشود. از ابی هریره از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده که فرمود:

((از نشانه های اسلام آوردن حقیقی یک شخص ترک بیهوده گویی هاست))

[به روایت ترمذی]

 اجتماعی بود وتنفرنمیکرد جمع می کردوپراکنده نمی کرد بهم دیگر نزدک کننده بود.. بزرگان تمام اقوام را اکرام می نمود و انسان های کریم وبخشنده را امیر می نمود . گاهی گروهی از کارمندان بزرگسال متخصص را می بینیم که یک جوان نادان آنان را سرپرستی می کند. این یک اشتباه بزرگ است. مدرسه ای دارای سی یا چهل مدرس است. همه نخبه اند. اما شاید مدیر آنان خردسال ترین و کم دانش ترین آنان باشد. همین طور در بیمارستان یا یک اداره نیز ممکن است این گونه باشد. از جمله سیاست های پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم این بود که بزرگ هر قومی را تکریم می نمود و آن را برایشان می گمارد. و از مردم بر حذر بود و از آنان دوری می نمود بدون آنکه کسی را ناراحت کند. مهربان و نرم خو و بشاش و با روی باز بود اما ساده نبود. کسی را که نمی شناسید باید درباره اش احتیاط کنید. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به ما آموخته و می گوید:

((مومن با هوش و زیرک وبا احتیاط است))

 مومن راستین ساده نیست که فریب بخورد. و بد نیت نیست تا گول بزند. مومن نه فریب می خورد و نه فریب می دهد. موضع او کامل ترین موضع است. و آن قدر ساده نیست که فریب بخورد. ایشان صلی الله علیه وآله وسلم بزرگ هر قومی را اکرام می نمود و او را بر قومش می گمارد. نسبت به مردم محتاطانه رفتار می نمود و از آنان پرهیز می نمود بدون آنکه اندکی آنان را ناراحت کند. از یارانش دلجویی می نمود. مربی بود. گاهی مدرسی درسی را می دهد و می رود اما مدرسی دیگر از حال همکارانش جویا می شود: فلانی را ندیدیم و از فلانی چه خبر؟ شاید فلانی بیمار باشد باید به عیادت او برویم. شاید به سفر پرداخته است از احوالش جویا شوید و به ما خبر دهید. اگر بیمار است به ملاقات او بروید. این محبت و مهربانی واخلاص و وفاداری و پرورش است. بر عکس وقتی که اگر برادری از احوال شما بپرسد به او می گویند: چه ربطی به شما دارد؟ شما اشتباه می کنید. اگر از احوال شما حتی تلفنی هم جویا شد باید بگویید خداوند او را خیر دهد. خداوند او را پاداش دهد. به شما می گویند: دیروز در کلاس نبودید. دلمان برایتان تنگ شده بود. شما برای ما مهم هستید. و شاید هم کسی را ببینید که این گونه توصیف می کند: او را جو گرفته است. نه او جوگیر نشده است بلکه شما درک نداری. او مومن وبخشنده است. می خواهد شما را به خدا برساند. از حال دوستانش جویا می شود. در سیره ی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم موارد بسیاری آمده است. می پرسد: فلانی کجاست؟ باری در تبوک از حال برخی از یارانش می پرسید و فرمود: فلانی کجاست؟ شخصی با کنایه گفت نخلستانش او را از جهاد با تو بازداشته است ای رسول خدا. صحابی دیگری برخاست وگفت: نه به خدا ای رسول خدا، مردمانی از همراهی با تو باز مانده اند که محبت آنان به تو از ما کمتر نبوده است. واگر بدانند که با دشمن رو به رو شده ای از آمدن با تو باز نمی ایستادند. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم تبسم نمود و از این کلام خوشش آمد. محبت آنان به تو از ما کمتر نیست. دفاع اصحاب از یکدیگر ایشان را خوش آمد. این موضعگیری شرافتمندانه او را شگفت زده نمود. در نبود برادرت شمشیری برای دفاع از او باش. مومن حرمتی دارد. کسی که با مردم تعامل دارد به آنان ستم نمی کند و وقتی با آنان سخن می گوید به آنان دروغ نمی گوید و از کسانی است که جوانمردی و عدالت او کامل است و برادری با او واجب است و غیبت از او حرام است. کسی که نسبت به برادر خود خوش گمان باشد گویا به پروردگارش خوش گمان است.
 من میلیون ها بار توبه می کنم اگر بگویم: مومن دروغ می گوید. عاقلانه نیست که مومن دروغ بگوید. منطقی نیست که مومن باشد و مال حرام بخورد. مومن خداوند را می شناسد. اگر انسان های خوب را متهم کنید یعنی اینکه دین ناحق است. کسی که به برادر خود خوش گمان باشد گویا به پروردگارش گمان نیک داشته است. اگر مومنان را متهم کنید مکتب و ایدئولوژی را متهم نمودید پس نباید این کار را کرد. از جمله لوازم این مکتب پایبندی، صداقت، امانت داری، عفت وپاکدامنی، پرهیزگاری وتقواست. چگونه برادر خودتان را بدون دلیل و توجیه متهم به چیزی می کنید. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از یارانش دلجویی می کرد. از مردم احوالشان را جویا می شد. در مشکلات، شادی ها و اندوه هایشان و در دردها و رنج ها و در کارهایشان و در همه ی حالاتشان با آنان سهیم بود. اگر با مردم زندگی نکنید چگونه امور آنان به شما مربوط خواهد بود؟ و چگونه شما را دوست داشته باشند؟ پس باید درغم وشادی انان شریک باشید.
 در حقیقت مومن راستین اگر بخواهد داعی راه الله باشد باید شخص دعوت شونده احساس کند که داعی درد او را درد خود نیز می داند. این رحمت است. از احوال مردم می پرسید. سیدنا عمر رضي الله عنه اولین پرسشی که در دیدار با والیان خود می پرسید این بود: (قیمت های شما در چه سطحی است؟). مثلا وقتی برادری از شمال نزد ما می آید می پرسیم وضعیت باران در منطقه ی شما چطور است؟ کار وبار چطور است؟ خانواده چطور اند؟ به این پرسش ها بنگرید قلب را نرم می کند. خانواده شما، فرزندانتان، کارتان، شهرتان خوب است. باران می بارد ان شاء الله. در این سخن محبت ودوستی وجود دارد. شخصی می گوید: کاش الآن باران نیاید تا من روپوش بر تن کنم. باران را مثال زدید. احساس کردید او خودخواه است. کوته فکر است. اگر قرار باشد هزار پالتو بدهید تا خداوند باران بباراند چه فکر می کنید؟ پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نیکی ها را تقویت و بدی ها را ناچیز وخوار می نمود. اگر کار خوبی می دید بر آن تشویق واگر بدی می دید از آن نهی می فرمود و آن را زشت می شمرد. اگر کسی مال حرامی به دست آورد و دیگری بگوید: برای جبران ناداری های زندگی اش این کار را کرده است. در حقیقت این نوعی شکست است. و در گناه او شریک شده است در حالی که نمی داند. به این معنا که وی را تشویق نموده است. مال حرامی کسب می کند و وی او را باهوش می داند و می گوید: دزد نیست کاربلد است. اگر ناحق را خوار وکوچک شمردید شما مومن هستید و اگر خوبی ها را نیک شمردید و به آن تشویق نمودید مومن هستید. فلان زن حجاب گرفته ومثل جغد شده است. غیبت کنندگان ادب واحترام ندارند. باید شما بر حجاب آن زن تاکید و او را تشویق کنید و به او بگویید: ماشاء الله خداوند تو را خیر دهد. در حالی که کسی دیگر این طور وصفش می کند: کیسه ی سیاه. افرادی هستند که بویی از ادب نبرده اند. از خوبی ها عیب می گیرند. اما پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خوبی ها را تقویت می کرد و زشتی ها را پاک می نمود وکوچک می شمرد. میانه رو بود. در هیچ چیز زیاده روی نمی کرد. مثل اینکه بگویند: غیر قابل تحمل. گفته اند: اگر می خواهید از شما پیروی واطاعت شود به اموری دستور دهید که قابل انجام باشد. از اینکه مبادا چیزی را فراموش کنند یا منحرف شوند همیشه حواسش جمع بود. در عبادات با یارانش سهل انگاری نمی نمود و اگر تساهل به خرج می داد بعد از آن به عبادات بی توجه می شدند. اراده ای والا و راسخ داشت و همیشه یارانش را بر والا همتی تشویق می نمود و در حق کوتاهی نمی نمود و حدود آن نیز خارج نمی شد و تند روی نمی فرمود. تابعین بهترین مردم پس از ایشان بودند. نزدیک ترین انسان ها به شما کامل ترین آنان هستند. انسان به افراد پیرامون خود شناخته می شود. به همین دلیل همنشینی با ازدال و اوباش عدالت را جریحه دار می کند. اگر کسی حیوان صفت و بد زبان و شراب خوار باشد و شما با او همنشینی کنید و با او همراه و همدم گردید و از او پذیرایی کرده و اکرامش نمایید. خداوند خودش می داند پیرامون شما چه کسانی خواهند بود. فکر می کنید از همه ی آنان باهوش ترید!! پناه بر خدا. شما به او نزدیک شدید. بنابراین افراد بعد از ایشان بهترین مردم هستند. انسان همیشه از خود بهتران را بر می گزیند. بهترین و خیرخواه ترین آنان را انتخاب می نماید. به منافقین ارزشی قائل نمی شود. اگر هر انسان قدرتمندی را دیدید که پیرامونش انسان های منافق وجود دارد همه ی ما باید از چنین کسانی بپرهیزیم. صحابی جلیل حباب بن منذر پس از آنکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مکانی در بدر انتخاب نمود نزد ایشان آمد و با ادب واحترام بسیار به ایشان گفت: ای پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم این مکان را بر اساس وحی الهی برگزیده ای یا تنها خودت فکر کرده ای یا با مشورت دیگران انتخاب نموده ای؟ بسیار باهوش بود. اگر وحی باشد دیگر حرفی برای گفتن باقی نمی ماند. اما اگر براساس رای ونظر شخصی باشد مساله فرق می کند. فرمود: البته که نظر وچاره جویی شخصی است. وی گفت: این مکان، مکان خوبی نیست. مردی خیرخواه. با این موقف پیامبر می خواهد به ما بیاموزد که پندپذیر باشیم. شما در کنار انسان خیرخواه هستید. بگذارید چیزی بگویم: کسی که شما را می ستاید فقط شما را تضعیف می کند اما کسی که شما را نصیحت می کند شما را رشد می دهد. هر گاه شما را پند دهد رشد پیدا می کنید. انسان خردمند با بینش است. سیدنا عمر گفت: (بهترین هدیه ی یارانم به من اصلاح عیب های من بوده است)، اگر مومن فروتنی باشید چه کسی را دوست دارید؟ کسی که به شما پند می دهد نه آنکه شما را با تملق می ستاید. کسی که شما را می ستاید چاپلوسی شما را می کند. بهترین افراد نزد او کسانی بودند که در همراهی وهمکاری با او بیشترین سهم را داشتند. در درس آینده ان شاء الله به تمامی رفتارهای او با یارانش می پردازیم.

دانلود متن

زبان های موجود

پنهان کردن تصویر